کد مطلب:225118 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:218

شرح علامات و مشخصات و اوصاف امام
و از علامات امام آن است كه از همه خلق خود حكیم تر باشد و تكمیل نواقص را بهتر تواند چه وجود امام از برای ترقی و تكمیل نفوس است پس لابد باید از جمله ایشان حكیم تر باشد و دیگر از علامات آنست كه ببایستی امام از جمله انام اتقی و پرهیزگارتر باشد چه خدای می فرماید بزرگترین كسان در پیشگاه یزدان پرهیزگارترین ایشان است و البته امام كه از جمله اهل روزگار خود بزرگتر و كریمتر می باشد می باید در این صفت بر همه پیشی جوید و نیز ادای تكالیف را با تكمیل این صفت و فزونی این مقام از هر كس بهتر تواند.

و از علامات امام آن است كه باید از تمامت كسان حلیم تر و بردبارتر باشد زیرا كه او بهمه معایب و مفاسد نفوس و امور دانا و بینا است و حمل بار امامت و ودایع حضرت احدیت كه هر جزءش بر آسمانها و زمینها و جبال گران افتاد و نتوانستند بر دوش مبارك بركشید و اصلاح امور جهان به عهده رأی و رویت او موكول است پس چنین وجودی مسعود البته ببایست از تمامیت آفرینش صبورتر و شكیباتر باشد و از علامات امام آن است كه شجاع تر و دلیرترین خلق روزگار باشد چه در هر كس به اندازه اقدامات تكلیف مسابقتها مبادرتها و انجام امورات این صفت باید موجود باشد و در شخص امام كه ولی كارگاه آفرینش است و فیصل مهمات به عهده اوست البته ببایست این صفت بحدیكه برتر از تمام آفریدگان باشد موجود باشد.

دیگر از علامات آن است كه باید سخی ترین مردمان باشد زیرا این صفت نیز برای پیشرفت امور و مطالب و تمجید و تحسین موصوف است به این سبب حكومت جاری و كسان مطیع فرمان می شوند و نیز علامت علو نفس و بی اعتنائی به آن چیزهاست كه در انظار قاصره جهانیان بس عزیز و گرامی است و البته چون در كسی موجود باشد معلوم می شود دارای چه مقامات عالیه خواهد بود و امام علیه السلام كه همه موجودات



[ صفحه 50]



به طفیل وجود او موجود است و هرچه هست از او و با او و در او است، پدید است تا چند بایستی مكمل این صفت باشد.

و دیگر از علامات امام آن است كه بایستی اعبد ناس باشد زیرا عبادت فرع معرفت و شناسائی مقامات عالیه و نعمات شامله الهی است و نیز سرمشق دیگران است امام علیه السلام كه به هر دو این نعمت از جمله جهانیان منعم تر و بهره ورتر است البته ببایستی در عبادات نیز بر تمامت آفریدگان بیشی و پیشی جوید و در حقیقت خود این صفت بر تفوق و تفاخر او بر جمله آفریدگان دلیلی بس بزرگ و حجتی بس روشن است چه از هر كس باندازه ی نعمتی كه یافته توقع ستایش و خدمت است.

و دیگر از علامات آن است كه ببایستی مختون بوجود آید زیرا كه اعضای بدن امام از آن اشرف است كه چیزی كاسته و دور افتاده شود و نیز عورتش از آن محترم تر است كه به دیدار كسان و استره دیگران تقرب و تصادف یابد و ببایستی مطهر باشد چه امام علیه السلام از آن الطف و اطیب است كه در پاره ی موارد با دیگر كسان یكسان باشد و ببایستی چنانكه از پیش روی نگران است از طرف برابر بینا باشد جه زمام امور آفرینش بدست اوست و ببایستی در تمامت اشیاء همواره بینا باشد و هر چه نقصان یا فزونی یا افساد بخواهد یافت به اصلاح آورد و این صفت و صفت مختونیت به امام علیه السلام و پیغمبر یزدان اختصاص دارد دیگران را بهره نیفتاده و نخواهد افتاد.

و دیگر از صفات مخصوصه و علامات منصوصه امام علیه السلام آن است كه ببایستی او را سایه نباشد و این مقامی بس عالی و موهبتی بس بزرگ است از این مقام معلوم می شود كه اگر چند این ارواح مقدسه و اجساد مكرمه و ابدان لطیفه در صورت مانند نوع بشر هستند اما جز آن هستند زیرا كه اگر از جنس این موجود بودند چگونه از این حالت معری و مبری بودندی.

و البته چنین است زیرا كه هزار شمس و قمر از پرتو انوار ساطعه ایشان لمعان دارند و هزاران ماه و آفتاب در سایه رحمت پایه ایشان فروغ و فروز یابند. بانارت ایشان آفتاب را تابش است و از استنارت فروز ایشان ماه را رخشندگی



[ صفحه 51]



و نمایش، و جوهر نفیس و لطیف مقدس مبارك ایشان را آن چند لطافت و ظرافت و شرافت است كه بهر آنی هزاران طعنه بر گوهر آفتاب و جرم ماه گردون تاب زند آفتاب و قمر را بر محتد خاك نمایش و گذر است نه بر آن اجساد لطیفه كه یكی از اشعه جلال و درخش جمال شان هزاران ماه و ستاره و مهر و زهره است و اگر آنی ظلال توجه و رحمتشان را از آنها بازگیرند و از انوار ساطعه خودشان بهره ها به آنها نرسانند یكباره معدوم و در ظلمت صرف محروم می گردند چه این هیكل های مبارك نور الانوار ابدی و درخشان درخش سرمدی هستند همه نورها تابع نور ایشان و جمله فروغها از زایش فروغ ایشان است.

و از علامات امام علیه السلام آن است كه چون از شكم مادر به زمین آید كفهای دست مباركش بر زمین باشد و آواز او به شهادتین بركشیده گردد و این نیز دلالت بر آن دارد كه ایشان را به همه حالت میزان یكی است صغیر و كبیر ندارند، همیشه بزرگ هستند و همیشه مكلف به عبادت و همیشه مسبوق بنعمات وافره الهیه می باشند و از این روی هیچ وقت از شكر نعمت و سپاس حضرت احدیت كناری ندارند و هیچ آنی از نعمت معرفت خدای و تدین بدین خدای و شناخت رسول خدای غافل و جاهل نبوده اند و ازین شرافت و عزت و افتخار بركنار نبوده اند. و از علامات امام علیه السلام آن است كه محتلم نشود چه احتلام از روی غلبه نوم و نیام و فراغت طبیعت از حالتی به حالتی و غفلت از صورت و جهتی به صورت و جهتی دیگر است و امام ازین جمله آسوده است و همیشه چشم بینای او بیدار و طبیعت و وجود او تمامت طبایع و موجودات را نگاهبان و نگاهدار است و اگر آنی توجه او كاسته یا از بهر او غفلت و اختلافی پدید گردد، بی گمان در عوالم امكان تزلزل و نقصان راه یابد و دیگر از علامات امام آن است كه چشمش بخواب رود لكن دیده بینای قلبش كه مدبر عوالم وجود است بیدار باشد و این مطلب مؤید مسئله مذكوره است و این نیز دلیل بر آن است كه این انوار ساطعه با سایر مخلوق مجانست و مشابهت ندارند.

و از علامات امام علیه السلام آن است كه محدث باشد یعنی فرشته خدای با وی حدیث گذارد مقصود آن است كه دارای جنس و صفتی باشد كه قابلیت و استعداد آن



[ صفحه 52]



یافته باشد كه محل رابطه ی عوالم ملكوت و وحی و خطاب و سئوال و جواب معالم لاهوت گردد چه هر جنسی را این قابلیت و قدرت و استعداد نداده اند و از علائم امام علیه السلام آن است كه زره رسول خدای صلی الله علیه و آله بر قالب مباركش راست ایستد و از این مطلب دو عنوان نمودار است یكی آن است كه بهمان مأموریت كه رسول خدای مبعوث است ایشان نیز چنین هستند و دیگر اینكه بجمله انوار واحده ساطعه هستند كه هیچ تفاوت و بینونت با هم ندارند و نیز اثبات معجزه بزرگ می نماید چه ائمه هدی سلام الله علیهم هر یك از حیثیت قالب بشری و هیكل ظاهر با یكدیگر امتیاز داشته اند.

و از علامات امام علیه السلام آن است كه از وی بول و پلیدی دیده نشود یعنی آن وجود مبارك دارای چیزی پلید نتواند بود بلكه طاهر و مطهرند در این صورت البته برخلاف آن دیده نخواهد شد، و اگر بودی چگونه نبودی و اینكه می فرماید دیده نشود برای حفظ صورت ظاهر است و اینكه ما با سایر بشر یكسان هستیم و گرنه بهیچ وجه مجانست و مشابهتی در میان نیست و در حضرت خداوندان فطانت و فراست و عقل و كیاست هیچ پوشیده نخواهد بود و این جمله برای مردمان بی بصیرت است و ازین است كه از پس این كلمه می فرماید خدای زمین را موكل فرموده است كه هر چه از امام خارج گردد فروبرد و می باید بوی او مثل بوی مشك باشد.

و از علامات امام آن است كه دارای رتبتی باشد كه بر مردمان اولی تر باشد از خود ایشان بنفوس ایشان و بر مردمان ترسناك تر و مشفق تر باشد از پدران ایشان و مادران ایشان یعنی باید امام را آنگونه بر مراتب ضمایر و مدارج سرایر و خفایا و ظواهر امور و نفوس علم و بصیرت و اختیار و قدرت باشد كه از خود ایشان به خود ایشان داناتر باشد و چون اینطور مقام حاصل گردد البته از خود ایشان به خود آنها اولویت خواهد داشت و نیز شفقت و ترس آباء و امهات بر اولاد خود برای آن است كه چون می دانند كودكان را از مضار و منافع و مهالك خبر نیست و اگر ایشان را به حال خود بگذارند البته در مواقع خطرناك بدمار و هلاك می رسند لابد پیوسته ایشان را نگران و نگاهبان هستند.



[ صفحه 53]



پس جمله آفرینش در پیشگاه علم و بصیرت امام علیه السلام به همین حالت بلكه برتر باشند چه ایشان از مخاطر و مهالك جاویدان، جهانیان را حافظ و نگاهبان هستند و تقریر شرایع و آداب همه از برای حفظ و حراست آنان است و از این است كه از خود ایشان بر آن نفوس اولی و اشفق هستند.

و از علامات امام علیه السلام آن است كه از تمامت جهانیان در حضرت یزدان تواضع او بیشتر و شدیدتر باشد و سبب این است كه هر كس بر مراتب عظمت و بزرگی كسی بیشتر عالم باشد البته رعایت حشمت او را بیشتر نماید و چون خداوند عالم این وجودهای مبارك را آن مقدار قابلیت و استعداد عنایت فرموده است و آنگونه عالم و بصیر و خبیر و بر مدارج عظمت و جلال و كبریا و جبروت خود دانا ساخته كه هیچ یك از افراد آفرینش را آن رتبت و قابلیت در خلقت ننهاده ازین جهت تواضع و خشوع ایشان در حضرت الوهیت از جمله آفریدگان یزدان بر افزون است چه خود آنها نیز از تمامت آفرینش فزونی دارند.

و هم چنین بایستی امام را آن نیرو و استطاعت و قدرت و كفایت باشد كه از همه مخلوق به آنچه امر شده است گیرنده تر باشد و از آنچه نهی شده از جمله آفریدگان بیشتر روی برتابد و اجتناب گیرد این نیز دلالت به مطالب سابقه و تكمیل بضاعت و استطاعت آن وجودهای افاضت نمود است چه مقدار اجتناب و ارتكاب بسته بقابلیت و قدرت و استعداد وجود است.

و هم چنین از علائم امامت آن است كه دعوت و دعای او قرین اجابت باشد یعنی وجود مباركش چنان بر جمله ی اشیاء مستولی باشد و آنگونه امتیاز و تجرد و تفرد و احاطه و اختیار داشته كه به هر چه اراده كند جز آن نشود و جمله اشیاء در چنگ اقتدارش چنان ماخوذ و بی اختیار باشند كه از خود هیچ نباشند و به اراده او تغییرات و تبدیلات و حركات و سكنات و ظهورات غیر طبیعیه و عادیه بروز نمایند چنانكه اگر سنگی را دعا كند بر دو نیمه شود چنان شود و هم چنین تغییرات دیگر چنانكه جماد را به حالت حیوان ارتقا می دهد مثلا از سنگ سخن كردن و از درخت پیش آمدن



[ صفحه 54]



و كذالك غیر ذالك محسوس می شود.

و از این معلوم می شود كه امام را از پیشگاه افاضت یزدان دیان آن گونه عطیت و موهبت است كه در تمامت موجودات همه نوع تصرف و تغییر و تبدیل نمودنی ممكن است: اگر آب را بخواهد اثر آتش و یا آتش را اراده فرماید برودت آب و یا گل را خواهد نمایش خار یا خار را خواهد گذارش گلزار می دهد بر تمامت اشیاء دست تصرف و ید اقتدارش طولی است و لیس ذلك من الله بعزیز.

و دیگر از علامات امام علیه السلام آن است كه اسلحه رسول خدای و شمشیر آن حضرت ذوالفقار نزد او باشد و این مطلب كنایه از آن است كه گذشته از توراث ظاهری استحكام دین و ترویج شریعت و آئین رسول خدای صلی الله علیه و آله بوجود امام علیه السلام منوط و مربوط است و دیگران را آن استعداد و تهیه در خور نباشد و اگر در غیبت امام هم كار و كرداری از دیگران نمودار شود فرع آن اصل است و به اشارت و امارت خود ایشان است.

و از علامات امام علیه السلام آن است كه بایستی صحیفه در حضرتش باشد كه اسامی شیعیان او كه تا روز قیامت بوجود می آیند در خدمت او باشد و نیز صحیفه كه نامهای دشمنان او كه تا زمان رستاخیز خواهند آمد در حضرتش موجود باشد و نیز جامعه در خدمتش باشد و جامعه صحیفه ایست كه هفتاد ذراع طول آن است و هر چه بنی آدم را به آن حاجت است در آن مذكور است و دیگر باید جعفر اكبر و جعفر اصغر كه از پوست بز و پوست قچقار است [1] در حضرت او باشد كه جمیع علوم حتی ارش خدش یعنی دیه جراحتی كه از ناخن رسیده باشد و حتی یك تازیانه و نصف تازیانه و ثلث تازیانه یعنی حكم و دیه و قصاص هر چه خواه كلی یا جزئی در آن مذكور است و هم مصحف حضرت فاطمه سلام الله و صلواته علیها در خدمتش باشد.

و این جمله همه اشارت به عالمیت امام علیه السلام به كلیات امور و جزئیات اشیاء كون و فساد و جهان و جهانیان است تا روزگار و قیامت و پاره كلمات و تمسكات به سبب بعضی



[ صفحه 55]



حكمتها و مقتضیات وقت و فهم مخاطب و رعایت اهل زمان است چنانكه بعد از این حدیث مذكور در كتاب كشف الغمه این حدیث مسطور است.

«ان الامام مؤید بروح القدس و بینه و بین الله عمود من نور یری فیه اعمال العباد و كلما احتاج الیه للدلالة اطلع علیه و یبسط فیعلم و یقبض عنه فلا یعلم و الامام یولد و یلد و یصح و یمرض و یاكل و یشرب و یبول و یتغوط و ینكح و ینام و ینسی و یسهو و یفرح و یحزن و یضحك و یبكی و یحیی و یموت و یقبر و یزار و یحشر و یوقف و یعرض و یسأل و یثاب و یكرم و یشفع و دلالته فی خصلتین فی العلم و استجابة الدعوة و كلما اخبر به من الحوادث التی تحدث قبل كونها فلذلك بعهد معهود الیه من رسول الله صلی الله علیه و آله توارثه عن آبائه علیهم السلام و یكون ذالك مما عهده الیه جبرئیل من علام الغیوب عزوجل».

و در عیون اخبار در دنباله این حدیث شریف مسطور است:

و جمیع الأئمة الاحدعشر بعد النبی صلی الله علیه و آله قتلوا منهم بالسیف و هو امیرالمؤمنین و الحسین و الباقون قتلوا بالسم قتل كل واحد منهم طاغیة زمانه و جری ذالك علیهم علی الحقیقة و الصحة لا كما تقوله الغلاة و المفوضة لعنهم الله فانهم یقولون لم یقتلوا علی الحقیقة و انه شبه للناس امرهم فكذبوا علیهم غضب الله فانه ما اشتبه امر احد من أنبیاء الله و حججه للناس الا امر عیسی بن مریم وحده لانه رفع من الارض حیا و قبض روحه بین السماء و الارض ثم رفع الی السماء ورد علیه روحه و ذلك قول الله تعالی «اذ قال الله یا عیسی انی متوفیك و رافعك الی و مطهرك» و قال عزول حكایه لقول عیسی علیه السلام یوم القیمة «و كنت علیهم شهیدا مادمت فیهم فلما توفیتنی كنت انت الرقیب علیهم و أنت علی كل شی ء شهید».

و یقول المتجاوزون للحد فی امر الائمة انه ان جازان یشبه امر عیسی للناس فلم لا یجوز ان یشبه امرهم ایضا و الذی یجب ان یقال لهم ان عیسی هو مولود من غیر اب فلم لا یجوزان یكونوا مولودین من غیر آباء فانهم لا یجبرون علی اظهار مذهبهم لعنهم الله فی ذالك و متی جاز ان یكون جمیع انبیاء الله و رسله و ححجه بعد آدم مولودین من الاباء و الامهات و كان عیسی علیه السلام من بینهم مولودا من غیر اب جاز أن



[ صفحه 56]



یشبه امره للناس دون امر غیره من الانبیاء و الحجج علیهم السلام كما جازان یولد من غیراب دونهم و انما اراد الله عزوجل ان یجعل امره آیة و علامة لیعلم بذلك انه علی كل شی ء قدیر. در كسف الغمه از صفوان بن یحیی مروی است كه از حضرت ابی الحسن رضا علیه السلام شنیدم می فرمود الائمه حلماء حكماء مفهمون محدثون.

می فرماید همانا امام علیه السلام به روح القدس مؤید است یعنی به صفتی مؤید و موصوف است كه سایر مخلوق را آن تأیید و استعداد نیست و در میان او و پیشگاه خدای عمودی از نور منصوب است كه اعمال بندگان را به تمامت در آن نگران می شود و بهر چه از دلالت حاجت رود به آن واسطه اطلاع حاصل می نماید و به بسط آن عالم می گردد و چون از وی مقبوض دارند نمی داند و امام زاییده می شود و فرزند می آورد و بهبودی می گیرد و رنجور می شود و می خورد و می آشامد و چون دیگر كسان گمیز می راند و پلیدی می افكند و نكاح و زناشوئی می نماید و بخواب می رود و فراموش می كند و سهو می نماید و شادان می گردد و اندوهناك می شود و خندان می گردد و گریان می شود و زنده می شود و به موت دچار می آید و بگور می رود و زیارت می شود و محشور می گردد و ایستاده می گردد و در عرض سؤال می آید و مثاب و مكرم و شفاعت كرده شده می شود [2] .

و دلالت او در دو خصلت ممتاز است در علم و استجابت دعوت است و هر چه را از حوادث جهان پیش از وقوع آن اخبار می نماید، همانا به عهدی است كه از رسول خدای صلی الله علیه و آله بسوی او معهود است كه از پدران او بحسب توارث بدو رسیده است و این جمله از آن عهدی است كه جبرئیل علیه السلام از خدای علام الغیوب به آن حضرت صلی الله علیه و آله رسانیده است و تمامت ائمه یازده گانه بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله شهید می شوند بعضی از ایشان به شمشیر كه امیرالمؤمنین و حسین علیهماالسلام باشند و دیگران به زهر جفا شهید گردند و هر یك از ایشان را طاعیه زمان خودش شهید نماید.

و این كشته شدن ایشان از روی حقیقت و صحت باشد نه چنانكه جماعت



[ صفحه 57]



غالیان و مفوضه علیهم اللعنه گویند چه این جماعت می گویند ائمه هدی سلام الله علیهم نه آن است كه حقیقة شده باشند بلكه امر ایشان بر مردمان مشتبه شده است و گمان كرده اند كه كشته شدن ایشان به حقیقت است و جماعت غلاة و مفوضه علیهم غضب الله دروغ بسته اند كه گفته اند ایشان از روی حقیقت شهید نشده اند و زنده هستند و مردمان گمان می برند كه شهید شده اند.

همانا امر هیچ یك از انبیاء عظام و حجج فخام علیهم السلام بر مردمان مشتبه نمانده است مگر عیسی بن مریم علیهماالسلام به تنهائی، یعنی هر یك از ایشان مرده یا شهید شده اند بطوری كه به هیچ وجه راهی برای كسی نیست كه شهادت او را از راه حقیقت نداند، مگر حضرت عیسی علیه السلام را كه خداوند او را زنده از زمین بلند ساخت و روح او را در میان آسمان و زمین قبض كرد پس از آن او را بآسمان بلند و روحش بر وی باز گردانیدند و این است كه خدای تعالی می فرماید چون خدای فرمود ای عیسی بدرستیكه من ترا می میرانم و به حضرت خود بلند می گردانم و ترا مطهر می نمایم و خداوند عزوجل در حكایت از قول عیسی علیه السلام در روز قیامت می فرماید تو بر این مردم مادامیكه من در میان ایشان بودم رقیب و بینا بودی یعنی در دار دنیا بر قول و فعل من آگاه بودی [3] و چون مرا بمیرانیدی تو برایشان رقیب و بر هر چیز شاهد بودی.

و آن جماعت كه در شؤنات و مراتب ائمه علیهم السلام از اندازه بیرون می شوند یعنی غلو می نمایند می گویند اگر روا باشد كه امر عیسی بر مردمان مشتبه گردد از چه روی جایز نیست كه امر ائمه علیهم السلام نیز بر جهانیان مشتبه بماند و آنچه واجب است در جواب ایشان گفته شود این است كه عیسی همان مولودی می باشد كه بدون پدر می باشد پس چگونه جایز است كه سایر انبیاء و اولیاء بدون اینكه پدر داشته باشند متولد شوند.

و چون این جماعت لعنهم الله این جواب را بشنوند صرفه و سودی برای ایشان



[ صفحه 58]



نخواهد داشت كه اظهار مذهب خود را نمایند یعنی نمی توانند بگویند غیر از عیسی كسی دیگر بدون پدر متولد شده است و همانطور كه عیسی بدون پدر متولد شد، امر او نیز به تنهائی بر مردمان مشتبه گشت و پندار كردند او را كشته اند و حال اینكه كشته نشده بود، بلكه بر ایشان مشتبه گشت پس لازم نیست در امر وفات و شهادت دیگران نیز این اشتباه بشود و سخن غالیان و مفوضه صحیح باشد و خداوند تعالی خواست امر عیسی را آیت و علامتی بگرداند تا بدانند كه خداوند بر هر چیزی قادر است.

راقم حروف گوید از این خبر چنان می رسد كه حضرت قائم علیه السلام شهید نمی شود زیرا كه می فرماید یازده تن از ائمه هدی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله به شمشیر و سم شهید می گردند و این منافی اخباریكه مدل بر شهادت آن حضرت است می باشد و الله تعالی اعلم.

و نیز در همان كتاب از صفوان بن یحیی ماثور است كه گفت از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم می فرمود «الائمة علماء حكماء مفهمون محدثون» یعنی ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین همه عالم و حكیم و مفهم و محدث هستند.

و چون كسی به تأمل در همین علامت و عبارت و اشارت بنگرد معلوم می شود كه هر چه هست بیرون ازین نیست.


[1] قچقار بضم اول و قاف با لف كشيده بر وزن كهسار گوسفند كشن را گويند، يعني قوچ.

[2] بلكه شفاعت مي كند.

[3] ترجمه اشتباه است: بلكه: من تا در ميان ايشان بودم گواه اعمال ايشان بودم نه چنين سخني «تثليث» گفته ام و نه كسي در زمان حيات من گفته است و چون مرا بميرانيدي ديگر من خبري ندارم و تو خود مراقب گفتار و اعمال آنان بوده ي.